آیا در عصر دیجیتال تئاتر همچنان می تواند پاسخگوی دغدغه های مردم این عصر باشد؟
در مقاله ای با عنوان آیا در عصر دیجیتال، نمایش همچنان موضوعیت خواهد داشت؟ هنرمندان برجسته تئاتر (بازیگران، کارگردانان، تهیهکنندگان و…) به جست و جوی پاسخ این سئوال پرداختند که در مقاله ای به قلم دکتر کریگ لمبرت، معاون سردبیر مجلهی هاروارد منتشر شده است. این مقاله توسط گروه تئاتر اگزیت ترجمه و در اختیار هنرآنلاین قرار گرفته است. بخش دوم این مقاله را در اینجا می خوانید: ...
شهربازی با نورپردازی صحنهای
جان لیتگو میگوید: "برادوی امروز بسیار عجیب شده است. درست مانند شهربازی تئاتری!" در این صورت، کاری موفق و بلندمدت در مرکز شهر بوده است. شوهایی که در "برادوی" به صحنه میآیند-عملاً تعداد مشخصی از تئاترها در میدان تایم و اطراف آن- از نظر مالی قویاً موفق هستند. بر اساس آمار لیگ برادوی مجموع درآمد گیشه در سال حدود یک میلیارد دلار است، به علاوه ۱ میلیارد دلار که از تئاترهایی که به عنوان بخشی از تور خود در آنجا اجرا میکنند گرفته میشود، که به گفته تام مک گارت رئیس کیبرند اینترتینمنت، "در کسب و کار رسانه چندان زیاد نیست." شرکت او یکی از تهیهکنندگان اصلی تئاتر زنده از جمله نمایشهای برادوی و نیز تورهای اجرای تئاتر است. (گیشه سینماها در آمریکا و کانادا در سال ۲۰۱۰، ۱۰/۶ میلیارد دلار بوده است.) وی میافزاید: "اما با این حال در اوج ریاضت اقتصادی اخیر، برادوی یک سال بیسابقه و رکورددار داشته است."
نزدیک به نیمی از شوهای برادوی نمایش عادی هستند، اما نمایشهای موزیکال، هم از نظر مخاطب و هم درآمد غالب هستند. تئاترهای برادوی بخش عمدهی مخاطبان خود (۶۲٪) را از میان گردشگران جذب میکند، که نزدیک به دو سوم آنها درآمدی بالای ۷۵ هزار دلار در سال دارند و ۶۶٪ آنها زن هستند. (بالاتر از ۵۵٪ درصد در سال ۱۹۸۰) این بخش همچنان سودآور است، با وجود اینکه از هر ۸ تولید جدید، تنها یکی موفق میشود. با این وجود که سرمایهگذاری مطمئنی نیست، اما یک کار پرفروش میتواند سرمایه تولید را در سال ۸۰ به ۱ بازگرداند. همچنین حمایتکنندگان از بازتولید یکی از شوهای مشهور توانستهاند حدوداً ۲۰ به ۱ از سرمایه اولیه کسب درآمد کنند، در حالیکه اثر نیز همچنان روی صحنه و در حال فروش است.
مکگارت میگوید: "برادوی کسبوکاری پرهزینه است. جریان اصلی است-برای اینکه تجربی باشد ساخته نشده است، همچنان که استودیوهای فیلمسازی وقتی به عنوان فیلمساز مستقل عمل میکنند، همان تولیدات همیشگی خود را نمیسازند." اما به گفته او تفاوت اصلی تئاتر با سینما این است که "میتوان یک فیلم را بر روی هزار پرده یا پنجهزار پرده اکران کرد، اما یک شوی برادوی محدود به ظرفیتهای تئاتر است- حتی با وجود اینکه اجراها میتوانند زمان مشخصی برای پایان نداشته باشند، اما قرار نیست صندلیهای جدید در سالنها سبز شود."
با وجود تمام ریسکها، برای کسی که سرمایه بلااستفاده دارد و تئاتر را هم دوست دارد، "فرشته" شدن میتواند بسیار هیجانانگیز باشد. میتوانید بخشی از سهام یک تئاتر موزیکال را خریداری کنید، مثلاً فقط ۲۵ هزار دلار، و به این ترتیب میتوانید یک زندگی تئاتری داشته باشید. این به این معنی است که به تمام گزینشها، کارگاهها، اجراهای آزمایشی، افتتاحیهها و مهمانیهای سرمایهگذاران تمام نمایشهای برادوی دعوت خواهید شد. به گفته مکگارت: "شما میتوانید آهنگساز را به خانه خود بیاورید تا موسیقی را بر روی پیانو خانهتان بنوازد. در مقایسه با مثلاً عضو شدن در باشگاه گلف، خیلی بیشتر میشود تفریح کرد."
ماجراجویی با تماشاچیان
دیان پائولوس مدیر هنری تئاتر رپرتوار آمریکا میگوید: "سندرمی در حرفه ما وجود دارد که تماشاچی و خصوصاً جوانترها به خاطرش مورد سرزنش واقع میشوند. آنها دیگر نمیخواهند به تئاتر بروند، چرا؟ چون تمرکز حواس ندارند. ترجیح میدهند کنترل به دست خودشان باشد، با همان دستگاههای کوچک در دستانشان. گزینههای تفریحی بسیار زیاد است. فرهنگ ما دارد به بیراهه میرود. این همیشه به نظرم تضعیفکننده بوده است، چرا که جایی برای تغییر باقی نمیگذارد. ما باید این تحلیل را برگردانیم و بگوییم: شاید تقصیر ماست. شاید تقصیر دستاندرکاران هنر است. نه فقط نویسندگان و بازیگران، بلکه تمام سیستم- شاید میبایست در بازگرداندن تماشاچی به تئاتر بهتر عمل کنیم. آیا تماشاچیان رفتهاند؟ بله. آیا عادت آمدن به تئاتر را در خود نپروراندهاند؟ بله. آیا تقصیر آنهاست؟ خیر!
پائولوس از نخستین فصلی که برای تئاتر رپرتوار آمریکا در سال ۲۰۰۹ برنامهریزی کرد، دعوت به تئاتر را به روز کرد. او بریدهای تیزر مانند از "نمایش الاغ"، الهام گرفته از "رویای نیمهشب تابستان" (بدون حتی کلمهای از شکسپیر) ساخت که در اطراف تماشاچیان با شرکت رقصندههای و آهنگهایی که توسط بازیگران خوانده میشد، به صورت زنده به اجرا درمیآمد. نمایش "الاغ"، نمایشی موفق که اجرایی بلندمدت در نیویورک داشت، برای اولین در همانجا توسط پائولوس و همسرش رندی واینر (تهیهکننده) به روی صحنه رفت و پس از آن در کمبریج، همچنان تماشاچیان را دستهدسته به تئاتر "زیرو-اَرو" تئاتر رپرتوار آمریکا میکشاند؛ جاییکه امروز نامش را به نام شخصیت اصلی نمایش، آبرون تغییر داده و تبدیل به کلوب شبانه تئاتر شده است.
پائولوس میگوید: "ما میبایست محدوده معنای تئاتر را گسترش دهیم. اگر شو به جای ساعت ۸ شب، نیمهشب شروع شود چه میشود؟ اگر مدت زمانش ۱۰ دقیقه باشد چه؟ یا یک ساعت باشد؟ اگر قبل از شروع اجرا ۴۵ دقیقه برقصید چه؟ جایی را بسازید که قوانین را درهم میشکند. آبرون امروز به گروه جدیدی از مخاطبان دست پیدا کرده است: مخاطبانی جوانتر و زیر ۳۰ سال. تماشاچیان آنهایی نیستند که به تئاتر میروند. آنها میخواهند در حضور دیگران باشند، معاشرت کنند؛ آنها به این تخلیه احتیاج دارند- که تئاتر میتواند آن را برایشان فراهم کند، چیزی مثل فستیوالهای قرن پنجم آتن، یا ماشپیتِ تئاتر شکسپیر گلوب. (ت.م: ماشپیت قسمتی از محل اجرای کنسرت راک است که جلوی سن قرار دارد و مردم در آن با موسیقی راک میرقصند) تئاتر باید جایی باشد که احساس کنید: من باید آن را تجربه کنم. نه اینکه فقط آن را بخوانید یا ببینید. مردم تشنهی تجربه هستند- آنها جان میدهند برای تجربه کردن.
تئاتر آینده تئاتری خواهد بود که فعالانه مخاطبان خود را درگیر میسازد و احتمالاً نه تنها دیوار چهارم را، که سه دیوار دیگر را نیز خواهد شکست. به عنوان مثال، به تازگى در تئاترى از نیویورك به نام "شهر ما"، تماشاچیان عملاً خود را جزئى از بازیگران یافتند. در بوستون، پروژه بازیگران شكسپیر -كه توسط بنجامین اِوِت (فارغالتحصیل موسسهی تئاتر رپرتوار آمریکا) در سال ٨٦ پایه گذارى شد- شكسپیر را در مكانهایى غیر معمول مانند فروشگاهها و كلیساها اجرا كرد و عملاً شكسپیر را به كوچه و خیابان برد. بیل راچ نیز در گذشته تئاتر کورنر اِستون را که تئاتر جامعهمحور را گسترش میداد به همراه دیگران پایهگذاری کرد و برداشتهایی از نمایشهای کلاسیک را در شهرهای کوچک و محلات تولید میکرد.
جک مگان، مدیر اداره هنر در هاروارد میگوید: "خلاصه مطلب، کار در محیطهای کوچکتر میتواند جذابتر باشد، چرا که دیگر مجبور نیستید میلیونها دلار بودجهی سرمایهگذاری شده را از طریق گیشه بازگردانید و میتوانید با ۴۰ یا ۵۰ هزار دلار تمام هزینههای کار را پوشش دهید. هر چه میزان سرمایه بیشتر باشد، تهیه کننده نیز مجبور است بیشتر به تعداد تماشاچی فکر کند و در نتیجه بیشتر نظر خود را به افراد خلاق تحمیل خواهد کرد."
تئوری آموزش تئاتری
رابرت بروستاین میگوید: "اگر کودکان در معرض هنر و موسیقی قرار نگیرند، نه هنرمند بار خواهند آمد نه تماشاچی." از آنجاییکه سیستم آموزشی، موتور اولیه پرورش نویسندگان، بازیگران، کارگردانان و دیگر دستاندرکاران موفق تئاتر است، بروستاین گله میکند که:"دورههای آموزشی هنر و فرهنگ در مدارس ابتدایی در دسترس نیست، چرا که بودجهها کاهش پیدا میکند و اولین قدم مدارس پس از کاهش بودجه، اخراج معلم موسیقی است."
تئاتر شکسپیر و شرکا در لنوکس با بردن تئاتر به مدارس محلی، عمیقاً با جامعه اطرافش پیوند خورده است. برنامه آنها که تقریباً شامل تمامی دبیرستانهای بخش برکشایر و همچنین بسیاری از مدارس ابتدایی و راهنمایی میشود، در طول سال بیش از ۴۰هزار دانشآموز و معلم را تحت پوشش اجراها، کارگاهها و کارآموزی قرار میدهند. از زمان آغاز فعالیتش در سال ۱۹۷۸، در کنار خود آنسامبل، نزدیک به یک میلیون شرکتکننده داشته است.
تینا پکر میگوید: "کار ما در مدارس به اندازه تولیدات تئاتریمان اهمیت دارد. هر زمانی که به دبیرستانی میرویم، برای شرکت در هر یک از نمایشهای شکسپیر معمولاً بین ۳۰ تا ۵۰ داوطلب داریم. آنها ابتدا نمایش را در مدرسه خودشان اجرا میکنند و سپس در فستیوال پاییزیمان چهار روز اجرای دبیرستانی بدون وقفه شکسپیر برای یکدیگر اجرا میکنند. هر کسی که داوطلب میشود و برای مصاحبه میآید، به شیوهای به کار گرفته میشود، و بیشتر بچهها سه سال تمام در برنامه شکسپیر شرکت میکنند. آنها بسیار مشتاقاند، چرا که این جایی است که میتوانند آزادانه صحبت کنند میتوانند احساساتشان را بروز دهند. ما میدانیم که این جامعه را میسازد: ما میبینیم بچههایی که این کار را انجام میدهند، چطور عمیقاً به هم وابسته میشوند."
در همین حال، در دهههای اخیر، انفجار سرگرمیها در فرهنگ عامه، هنجارهای فرهنگ جوانان را تغییر داده و موقعیت تئاتریها را ارتقا داده است. تام مکگارت میگوید: "شرایط دیگر مانند ۳۰ یا ۴۰ سال پیش نیست که تئاتری بودن یک انگ باشد. امروزه توانایی خواندن، رقصیدن و بازیگری در سطح بالا یک افتخار است و این مردم را تشویق میکند که به آن بپردازند." به دنبال بالا رفتن کیفیت برنامههای آموزش تئاتر در سطح مدارس متوسطه و دانشگاهها، تولیدات تئاتری به گفتهی مکگارت در بالاترین سطح خود در همهی دورانها قرار دارد. او معتقد است که علیرغم چالشهای اقتصادی بر سر راه تئاتر حرفهای، از نظر تعداد و تنوع تولیدات و نیز کیفیت کار بازیگران، کارگردانان و طراحان در همهی سطوح، تئاتر در عصر طلایی خود به سر میبرد.
جک مگان میگوید: "در هاروارد دانشجویان در سال بین ۴۰ تا ۶۰ نمایش به روی صحنه میبرند که هر یک بین ۴ تا ۸ شب اجرا میشود." بروستاین اشاره میکند که امکانات درونبرنامهای برای تئاتر به طور چشمگیری از زمان ورود او (به هاروارد) در سال ۱۹۷۹ افزایش یافتهاند. او به یاد میآورد: "زمانی بود که حتی یک واحد درسی تئاتر هم وجود نداشت، جز کلاس نمایشنامهنویسی ویلیام آلفرد (استاد دانشگاه و نمایشنامهنویس انگلیسی). تئاتر رپرتوار آمریکا ۱۲ دوره آموزشی مطالعات تئاتر معرفی کرد که کمیته هنرهای نمایشی آن را تصویب کرد، اما زمزمههایی به گوش میرسید. برخی از اعضا شروع کردند به درخواست مبنی بر اینکه معلمان بازیگری و کارگردانی ما میبایست مدارک تحصیلی بالا و نشریات علمی آکادمیک داشته باشند. آکادمیک شدن مرگ غریزه خلاق است. اما دانشگاهیان خلاق میدانند که نمیتوان محدودیتهای آکادمیک را بر افراد خلاق نیز اعمال کرد.
هاروارد یکی از معدود کالجهای بزرگ است که مرکز هنرهای نمایشی ندارد. پیتر سلارس در جلسه گفتگویی در تئاتر رپرتوار آمریکا با موضوع اپرای "نیکسون در چین" که برای اولین بار توسط وی کارگردانی شده و به روی صحنه رفته بود- عنوان کرد:"من به هاروارد آمدم چون هیچ دپارتمان تئاتری نداشتند؛ دانشگاههای زیادی وجود ندارند که از چنین امتیازی برخوردار باشند. تئاتر چیزی است که اصلاً داخل دپارتمان نمیگنجد. من عاشق این هستم که هنرمندان اینجا مجبور میشوند که خودشان راهشان را پیدا کنند. با این وجود، کمیته هنرهای نمایشی با ریاست مارتین پوچنر استاد تئاتر و ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی از وین، در حال ایجاد مرکز تئاتر (به پیشنهاد کارگروه هنر که در سال ۲۰۰۷ توسط پرزیدنت دروفاست به کار گرفته شد) برای تقویت -و نه تحمیل و جایگزینی- اجراهای زندهی فوق برنامه است.
این خبر خوشی برای بیل راچ است. او میگوید: "من در برخی از برنامههای بسیار منسجم تئاتر تدریس کردهام و از کار کم دانشجویان وحشتزده بودم، از اینکه چقدر فرصت بازیگری و کاگردانی و تمرین حرفه برایشان کم بود. من در هاروارد ۲۶ نمایش در هر گوشه از دانشگاه کارگردانی کردم، از زیرزمین خوابگاه، تا پلههای وایدنر."
داستانهایی که به نمایش درمیآیند
بیل راچ میگوید: "انسانهایی در یک اتاق، در حال خلق و تجربه یک داستان در کنار هم- این از بین نخواهد رفت. حتی امروز به گونهای عطش بیشتری هم برای آن وجود دارد." تینا پکر با او موافق است: "تنها از راه جمع شدن انسانها دور هم است. همان کاری که تئاتر میکند، که میتوان انسانیت را واقعاً حس کرد. حسی قوی، درونی و محسوس یک حس جمعی. آن را نمیتوان در فیسبوک احساس کرد، نمیتوان در تلویزیون آن را جست، و حقیقت را نیز در هیچ یک از اینها نمیتوان یافت."
او ادامه میدهد: "یونانیها، همه را در یک جا جمع میکردند، در دوران الیزابت هم اینچنین بود، درحالیکه بازیگران با مخاطبی حرف میزدند که گوش میکرد، نه این که نگاه کند. تغییر شکل صحنه تئاتر و به وجود آمدن قاب صحنه، تماشاچیان را از بازیگران جدا کرد و قابی یا پنجرهای را به وجود آورد که نمایش از داخل آن دیده شود. حال ما به جایی رسیدهایم که تماشاچیان و بازیگران حتی با هم در یک اتاق هم نیستند. اما پرسیدن سوال با هم- این چیزی است که اجتماع را میسازد. به عنوان یک بازیگر، وقتی که موفق هستید، آن را در بدنتان احساس میکنید، احساس میکنید که دارید به آن میرسید. تصویری درونی از نقش کسی که بازی میکنید دارید؛ که یک کل منسجم میسازد. آن را از طریق واکنش مخاطبانی که آن را درک کردهاند نیز احساس میکنید."
چنین تجربهای نمیتواند با هیچچیزی که بر صفحهی تصویر، به شکل سهبعدی یا حتی متعامل دیده میشود، جایگزین شود. تئاتر مطمئناً در آینده زنده خواهد ماند- تنها سوال این است که چه شکلی خواهد داشت؟ عطش برای داستانسرایی زنده، برای تجربه مشترک بازیگر و تماشاچی، ممکن است حتی افزایش یابد؛ اگر، و وقتی، که مردم از بستههای بینقص تدوینشده و جلاخورده و پرزرقوبرق تلویزیون و تولیدات سینمایی خسته شوند. لیتگو میگوید: "در تئاتر نوعی ظرافت شکننده وجود دارد، چرا که هر چیزی ممکن است اتفاق بیافتد. نوعی هیجان نفسگیر در تئاتر نهفته است."
این روزها تالار چهار سوی مجموعه تئاترشهر میزبان نمایش ˝مثل آب برای شکلات˝ به کارگردانی ابراهیم پشت کوهی است...
به گزارش خبرنگار تئاتر ، این روزها تالار چهار سوی مجموعه
تئاترشهر میزبان نمایش "مثل آب برای شکلات" به کارگردانی ابراهیم پشت کوهی
است.
داستان براساس رمان "مثل آب برای شکلات "با شاخصه های رئالیسم جادویی
است این نمایش به وقایع یک خانواده میپردازد و بر محور شخصیت اصلی تیتا
(با بازی معصومه آقابیگی) می گردد. او دختر کوچک خانواده است و به همین
خاطر باید تا پایان عمر مامان النا (رویا نونهالی) از او نگهداری کند و این
گونه باید از عشق خود پدرو(علیرضا پور سرحدی) چشم بپوشد.
به گفته کارگردان این نمایش را باید جدا از رمان "مثل آب برای شکلات"
اسکوئیول دانست زیرا استقلال خود را دارد، انتخاب این متن به دلیل نزدیک
زندگی ما به آن در جنوب ایران است.
رویا نونهالی در نمایش به مانند زنی تندخو، زورگو و مستبد است . ابراهیم
پشت کوهی مبنای اجرای خود را بدن و حرکت، در پیشبرد وقایع، قرار داده است.
بازیگران باید حضور فیزیکال قوی داشته باشند.
در طراحی صحنه در جلو یک راهرو تعبیه شده. وسط آشپزخانه است. در انتها
نیز یک در و راهروی دیگری دیده می شود. با تنوع نورپردازی سعی شده که فضا
القاگر بافت و ساختاری متنوع باشد، زیرا یکنواختی در این فضا یک ضربه و
لطمه به شمار می آید و پشت کوهی توانسته از محدودیت صحنه با ارائه نور و
همچنین بازی و لباس استفاده لازم را ببرد، چراکه رنگ و لعاب دگرکون شونده
عامل چشم نوازی صحنه شده است.
ابراهیم پشت کوهی معتقد است: موسیقی چه در گروه "تی تووک" و چه در
زندگی مردم جنوب جزیی جداییناپذیر است و این ضرورت از ابتدا در گروه ما
وجود داشته است، موسیقی مثل یک شخصیت برای نمایش است.
پشت کوهی در صحنه نیز، علاوه بر هدایت بازیگران، از عنصر موسیقی نهایت
بهره اجرایی را می برد. موسیقی یکی از دلایل عمده انطباق فرهنگی اجراست؛
اجرایی که موسیقی اش برای منطقه هرمزگان است و انگار که این نمایش در
جغرافیای هرمزگان به وقوع پیوسته است، زیرا موسیقی عزا و عروسی و جشن و
پایکوبی در اجرای "مثل آب برای شکلات" کاملا بومی است و این کارکردی علنی و
عینی برای پرداختن به فرهنگ رفتاری یک قوم و ارائه بومیتی قابل درک و لمس
بوده است. آهنگسازی بهرنگ عباسپور و خوانندگی حسین اصیلی نیز در این اجرا
به عنوان عناصری قابل دفاع بروز پیدا کرده است.
نمایش "مثل آب برای شکلات" به کارگردانی ابراهیم پشت کوهی با بازی رویا
نونهالی، معصومه آقا بیگی، الهام اسکندری، فاطمه جعفری، محمد سایبانی،
علیرضا سرحدی، امیر علی سی سی پور، ماندانا لیاقت، یاشار محسنی، مریم نحوی
در تالار چهار سئی مجموعه تئاترشهر به روی صحنه است.
گفت و گو با دکتر ”قطب الدین صادقی” کارگردان نمایش ”مکبث”
سعید محبی:
نگاهی به کارنامه دکتر قطب الدین صادقی، پرونده ای رنگارنگ از تمام گونه ها و مهارت های نمایشی را در مقابل چشمان بیننده می گشاید.
در این میان می توان به مهارت هایی مانند بازیگری، کارگردانی، ترجمه، طراحی صحنه و لباس، نویسندگی و گونه هایی همچون کمدی، تراژدی و انواع دیگر نمایش اشاره کرد. کمتر هنرمند تئاتری را می توان سراغ گرفت که چنین کارنامه متنوعی را در پس زمینه کاری خود داشته باشد. اما چنین کارنامه ای چگونه حاصل شده است؟ بی شک مداومت و پشتکار او در این زمینه اصل اساسی بوده است. رسیدن به چنین تنوعی حاصل سال ها کار بی وقفه و تلاش مستمر است. علاقه او به آثار کلاسیک از نخستین نمایشی که بعد از آمدن به ایران، یعنی نمایش "آژاکس" اثر سوفوکل به صحنه برد، کاملا مشخص است. این علاقه تا امروز ادامه داشته و "مکبث" شاهکار ویلیام شکسپیر تازه ترین اثری است که وی بر صحنه برده است.
گفت و گوی سایت ایران تئاتر را با دکتر قطب الدین صادقی به بهانه اجرای "مکبث" در تماشاخانه ایرانشهر می خوانید:
در کارنامه شما آثار متعددی در گونه های مختلف به چشم می خورد. برداشت های شما از نمایشنامه های کلاسیک نشان دهنده علاقه شما به این گونه نمایش هاست که در آن بسیار خوب عمل می کنید و کارنامه ممتازی دارید. وقتی به سراغ این آثار برای اقتباس می روید، از کجا شروع می کنید و چگونه برداشت خود را به کل اثر انتقال می دهید؟
وقتی متن نمایشنامه "مکبث" را می نوشتم، با طراحی صحنه آغاز کردم. از همان اول می دانستم که فضای نمایش، فضایی سرد و خزان زده است و درختی زرد و واژگون در وسط آن قرار دارد که در انتها ویران خواهد شد. با تصویری مرکزی، که از همان ابتدا در ذهنم شکل گرفت، متن را نوشتم. برای هر کاری که انجام می دهم، یک ایده مرکزی، که عصاره و نتیجه آن اثر است، به سراغم می آید و بعد ازتسریع آن در نوشته و کارگردانی و طراحی صحنه و ... اثر را کم کم می سازم و شکل می دهم. علاقه اصلی من در میان شکل ها و شیوه های تئاتر، نویسندگی و کارگردانی است که نوشتن را بیشتر از کارگردانی دوست دارم؛ به طوری که در حال حاضر چهارده نمایشنامه چاپ نشده دارم. ایده اصلی نمایش مثل شعری که شاعر را غافلگیر می کند، مرا گیر می اندازد و تا آن را ننویسم، رهایم نمی کند. تخصص اصلی من کارگردانی است، اما بازی در سینما را برای برطرف کردن مشکلات مادی انجام می دهم. بسیار راغبم که تمرکز داشته باشم و سالانه چند اثر را کارگردانی کنم، اما تئاتر شهر سالی یک بار بیشتر سالن در اختیار هنرمندان قرار نمی دهد. امسال هیچ اثری را در تئاتر شهر کار نکردم، زیرا سالن در اختیارم قرار ندادند. کارهای امسال من شامل دو اثر بود؛ یکی در سالن حافظ و دیگری در ایرانشهر که هر دو با قرارداد هشتاد درصد گیشه برای نمایش بوده است.
وقتی کارنامه تئاتری شما را مطالعه می کنیم، متوجه می شویم که وزن آثار کلاسیک دنیا در آن قابل توجه است. علاقه مندی شما به این آثار از کجا سرچشمه می گیرد؟
من تحصیلات دانشگاهی دارم و تئاتر را از طریق آثار کلاسیک شناختم. نخستین برخوردهای من در دانشگاه با این نمایشنامه ها بوده و گام به گام با آن ها جلو آمده ام. آثار کلاسیک بسیار جذاب اند، مخصوصا آن هایی که ماندگار شدند. این آثار به قدری مسائل انسانی را خوب مطرح می کنند، که در هر دوره و زمان می توان به آن رجوع کرده، سوالات خود را مطرح و پاسخ های خود را دریافت کرد. در اصل این آثار توانسته اند حقایق همیشگی را به بحث بکشند و به همین دلیل از آثار ماندگار به حساب می آیند. در تئاتر دنیا سنتی وجود دارد که کارگردان های مطرح برای زورآزمایی و نشان دادن خلاقیت خود به مصاف این آثار می روند و بدین طریق شکل های تازه و متنوع و برداشت های نوین خود را از آن ارائه می دهند و اثر را به دوران خود نزدیک تر می کنند. کار کردن آثار کلاسیک و اجرای آن در صحنه به عنوان خلاقانه ترین شکل اجرای دنیا محسوب می شود. آثار معاصر این خصلت را ندارند، زیرا از فیلتر زمان نگذشته اند. موقعیت بزرگ و ویژه دنیای بشری را نویسندگانی مانند شکسپیر، مولیر، گوته و... بسیار خوب و حساب شده مطرح کرده اند؛ به طوری که هرگز کهنه نمی شوند. از نمایش "آژاکس"، که شروع کار من بعد از آمدن به ایران بود، تا به امروز که "مکبث" را به صحنه برده ام، دلبستگی به این گونه نمایش را همیشه با خود داشته ام.
"مکبث" از قدرتمندترین آثار کلاسیک و نوشته های شکسپیر است. انتخاب این اثر برای اجرا نمی تواند تنها به دلیل تجربه زیباشناسانه و نمایشی باشد. متن چه ویژگی دارد که موجب شد بعد از سال ها دلبستگی به آثار کلاسیک، این نمایشنامه را امروز و در این دوره تاریخی و اجتماعی خاص برای اجرای در صحنه انتخاب کنید؟
چند نمایشنامه از شکسپیر را خیلی دوست دارم که به صحنه ببرم. لیر شاه، کوریولانوس، تیمون آتنی و مکبث از آن جمله اند. مکبث را نزدیک ترین اثر شکسپیر به هملت می دانم و این دلیل اصلی من برای اجرای آن بود. همان طورکه می دانید در دوره رنسانس دو نیروی خیر و شر با بسته شدن دریچه آسمان و ترکیب امانیسم، به عنوان فلسفه مطرح در آن زمان با مختصات دوره رنسانس، ترکیبی خاص از فلسفه انسانی را به وجود آوردند که در نوع خود بی نظیر بود. این دوره فقط خردورزهای بزرگی مثل هملت را رها نکرد، بلکه آدم هایی مانند کلودیوس، که ترسی از خدا نداشتند، هم رها شدند. یکی از تناقض های رنسانس همین است که تنها نیروی خیر وارد میدان اندیشه و افکار بشر نمی شود، بلکه نیروی شر هم راهش به جهان هستی باز می شود. این نیرو هیچ ترسی از خدا ندارد و دست به هر کار غیر اخلاقی می زند. در مکبث هم هملت وجود دارد هم کلادیوس. هم تفکر هملت و هم شر کلادیوس هر دو با هم وجود دارند. مکبث هم شخصیت متفکری است که دغدغه های اخلاقی دارد و به تعبیری فیلسوف است و هم مانند کلادیوس بی رحم و آدمکش است. این آدم هم وجدان دارد و هم ندارد. تمام قوای مثبت و منفی را در یکجا در خود جمع کرده است. چیز دیگری که اینجا مطرح است مفهوم قدرت است. مهم ترین مسئله نمایشنامه های شکسپیر مانند هانری پنجم وششم، ریچارد دوم وسوم همین مسئله قدرت است. قدرت نیرویی ویرانگر است و در عین حال به قول برتراند راسل لذت لذت هاست. این مسئله در اندازه های کوچک خیلی مهم نیست و خاصیت ویرانگری ندارد، اما در اندازه های بزرگ و ملی قدرت تخریبی بالایی دارد. شکسپیر در مکبث می خواهد هشدار بدهد که اگر خواهان جامعه معتدل و متمدن و علاقه مند به پیشرفتیم، باید از جاه طلبی های بیمار گونه و فزون خواهی های خودسر دست برداریم. دلیل انتخاب من برای این مسئله و در این مقطع به تصویر کشیدن چنین مسائلی است. علاوه بر آنکه در انتخاب متن تحت تأثیر بیداری اسلامی بودم که به نوعی پایان نهضت کودتاست. در حال حاضر چندین سال است که در جهان کودتا نمی شود. زمانی بود که وقتی از خواب بیدار می شدم، شاهد کودتا در یکی از کشورهای همسایه بودم. در قرن بیستم در پاکستان 11بار و در پرو 117 بار کودتا شده است. در دیگر کشورها هم از قبیل شیلی، آرژانتین، عراق، ترکیه، افغانستان و یمن حکومت ها به وسیله کودتا قدرت گرفته اند. اما امروزه دنیا عوض شده و دیگر کودتایی انجام
”شکسپیر در مکبث می خواهد هشدار بدهد که اگر خواهان جامعه معتدل و متمدن و علاقه مند به پیشرفتیم، باید از جاه طلبی های بیمار گونه و فزون خواهی های خودسر دست برداریم.“
نمی گیرد، زیرا نیروهای متوسط رشد کرده و افکار مترقی به میدان آمده است. جوانان و دانشجویان فرهنگ عمومی درخشانی پیدا کرده اند و به آگاهی سیاسی و اجتماعی خیلی خوبی رسیده اند که دیگر اجازه نمی دهند عده ای خشن و شبه نظامی قدرت را بین خودشان دست به دست کنند و مردم در هیچ جایی از مناسبات آن ها جایگاهی نداشته باشند. بیداری اسلامی مسئله بسیار حیرت انگیزی در جهان است که در جوامع کاملا سنتی مانند مصر اتفاق افتاده است. در مصر هم سران دولتی از نظامیان و کودتاچیان بودند. به تدریج در تمام حکومت های دیکتاتوری، دموکراسی حاکم خواهد شد، زیرا خواست مردم این است. تحت تأثیر چنین حرکاتی فکر کردم می شود با متن شکسپیر مسائل بسیار مهم را در جامعه امروزی مطرح کرد.
به کودتا اشاره کردید و اینکه دیگر در دنیا این اتفاق نمی افتد، اما در اجرای شما کودتا انجام شده و کودتاچیان قدرت را به همین وسیله به دست می گیرند.
مکبث آخرین کودتاچی است که بعد از آن دیگر کودتایی انجام نمی گیرد. کودتاچیان جهان ابتدا کودتا کرده و بعد خود را رئیس جمهور مادام العمر می نامیدند.کسانی مثل صدام حسین، حسنی مبارک، معمر قذافی و دیگران همگی همین خصوصیت را داشتند. اول کودتا می کردند، بعد همه اموال مملکت را غارت کرده و در نهایت پسر خودشان را به عنوان جانشین برمی گزیدند. این حرکت مثل این بود که حکومت را ارثیه فامیلی خود بدانند. در حال حاضر کره شمالی در میان دیگر کشورهای جهان، آخرین شکل استبداد نظامی است. امروز دنیا متوجه وضعیت خود شده و به آگاهی رسیده است؛ این مسئله در تاریخ دنیا بی سابقه است.
شیوه اجرایی ای که برای نمایش انتخاب کرده اید مفهوم محور است؛ به این معنی که به جای شکل با مفاهیم اثر به سراغ اجرا رفته اید. این مسئله در دکور، نوع بازی، میزانسن ها و... کاملا مشهود است. در این شیوه، تصویر کردن مفاهیم مطرح در نمایشنامه مهم است تا توجه به نمادهای بیرونی. این موضوع در اجرای نمایش چگونه شکل گرفت و عملی شد؟
من دو کار در شیوه اجرایی نمایش انجام داده ام. همانطور که می دانید، وقتی شکسپیر نمایش های خود را می نوشت، دکور به شکل امروزی وجود نداشت. اجرای نمایش ها در آن زمان در حیاط یک مهمانسرا و روی سکویی انجام می گرفت. به علت عدم وجود دکور، نورپردازی و... در صحنه های آن زمان، نویسنده مجبور بود تمام مفاهیم را با کلمات بیان کند. کلمات جای موسیقی، نماد و... را می گرفت، اما در اجرای نمایش "مکبث" با نور، دکور، نماد و... حرف نمایش را می زنیم. امروزه لزومی ندارد همه چیز در درون کلمات مطرح شود. جملات توصیفی بلند را کوتاه و تنها جملاتی را که دارای حرکت است انتخاب و در نمایش حفظ کردم. زبان را باید ساده کرد تا برای تماشاگر امروزی قابل فهم باشد. اجرای کامل نمایشنامه مکبث پنج ساعت طول می کشد که در اجرای صحنه ای به یک ساعت و نیم کاهش پیدا کرده است.
برداشت شما از اثر شکسپیر، نگاه خاص و ویژه شما را به یک کار کلاسیک نشان می دهد. در این اثر چه مقدار از شخصیت شما و چه مقدار از شخصیت شکسپیر وجود دارد؟
برای کارگردانی هر اثر نمایشی پنج اصل وجود دارد که مهم ترین آن برداشت مستقل کارگردان از اثر نمایشی است. هر اثر نمایشی، به خصوص آثار کلاسیک، نسبت به دوران معاصر تفاوت های بسیاری کرده است. نه اینجا انگلستان است و نه الان قرن شانزدهم است. دنیا عوض شده است. زمانی که شکسپیر مکبث را می نوشت، اعتقاد داشت که دنیا به وسیله حکومت سلطنتی مشروطه می تواند به ثبات و پیشرفت برسد. برای همین در ابتدا و انتهای تمام آثارش شاه وجود دارد و در این میان یک شخصیت دیوانه مانند مکبث و یا کلادیوس است که نظم را به هم می زند. شکسپیر یک سلطنت طلب است و این نوع حکومت را بهترین شکل حکومتی برای جامعه بشری می داند. در حال حاضر عدم تمرکز، شکل ایده آل سیاسی است؛ یعنی بهترین شکل زمانی است که قدرت در دستان یک نفر نباشد، بلکه از طرف یک شخص به مردم سپرده شود. این قدرت بین شوراها، مجلس، احزاب و... تقسیم می شود و دیگر تمرکز قدرت دوره الیزابتی وجود ندارد. در هملت هم من همین کار را کردم؛ به دلیل اینکه اعتقادی به حکومت سلطنتی ندارم. در انتهای نمایش هنگامی که هملت می میرد، پسر فورتینبراس(پسر پادشاه نروژ) به صحنه می آید که در حال جنگ با دانمارک است و استمرار حکومت به دست او صورت می پذیرد. اندیشه شکسپیر به قدری به مناسبات حکومت سلطنتی اعتقاد دارد که حاضر است پسر پادشاه دشمن اداره ی کشور دانمارک را بر عهده گیرد. در حالی که این صحنه را در اجرای هملت حذف کردم. زمانی که هوراشیو جام زهر را سر می کشد، هملت دست او را می کشد و می گوید: خدای را، هوراشیو تو باید زنده بمانی و به آیندگان بگویی که چه اتفاقی افتاده و حقیقت ماجرا چه بوده است. تمام پژوهشگران بر این عقیده اند که هوراشیو باید زنده بماند و حقیقت ماجرا را به آیندگان تعریف کند. هوراشیو نماینده هملت در طول تاریخ است. در اجرای هملت، که من کارگردانی کردم، هوراشیو ادامه دهنده بود، زیرا من اندیشه سلطنت طلبانه ندارم. هوراشیو یک روشنفکر امروزی دانشگاه دیده است که می تواند مبشر حقیقت باشد. در مکبث هم همینطور است. اگر مالکوم شاه شود، باز همان اتفاق می افتد و این اندیشه سلطنت طلبانه را ترویج می دهد که همان اندیشه شکسپیر است. البته شکسپیر در دوران خودش خیلی مترقی بود؛ هر چند نسبت به دوران ما خیلی عقب است. در مکبث بعد از دورانی بسیار خونین و آشوبگر و پس از قتل و غارت فراوان باید چهره ای مردمی حکومت کند. این مطلب شعار نیست، بلکه تغییر یک اثر سیاسی و به روز کردن آن است. ما باید دنبال مفاهیم امروزی و دموکراتیک باشیم. با تکرار مفاهیم کهنه دوران شکسپیر اتفاق خاصی نمی افتد.
تغییراتی که در متن و شکل اجرا داشته اید در راستای همان برداشتتان از متن بوده است. تغییر انتهای نمایش و خلاصه کردن متن هم از مهم ترین اقدامات شما در بیان مفهومی نمایشی است. همه چیز در نمایش حتی دکور هم بیانی مفهومی دارد. درخت خزان زده واژگون، که نماد خزان عمر کودتاچیان است، در آخر ویران شده و بر سر همان کودتاچیان واژگون می شود. بیان مفاهیم نمایشی در بخشی از عناصر از جمله دکور، لباس، نور و...به خوبی نمود یافته است .اما در بخش دیگری از اجرا، از جمله بازی ها، چنین بیانی کمتر دیده می شود. به نظر می رسد بازی های نمایشی با بیان مفهومی اثر در تضاد است. چه تمهیداتی در این مورد به کار برده اید و بازیگران نمایش چگونه به نوع و شیوه بازی مورد نظر شما در نمایش رسیده اند؟
بازی در "مکبث" در راستای همین برداشت است. بازی در آثار کلاسیک بر اساس بیان دیالوگ و گفتار است، اما بازی ای که در اینجا وجود دارد، بر بدن و بیان فیزیکی استوار است. مکبث از تمام ظرفیت های بدنی خود استفاده می کند، در صحنه غلت می زند، می دود و دراز می کشد، در حالی که بازی کلاسیک، بازی ایستاست و تمام تلاش بازیگر بر این اساس است که حتی یک کلمه تغییر نکند و یا یک جمله جا به جا نشود. در اجرای نمایش و همینطور بازی اثری کلاسیک، مفاهیمی که بر اساس ادبیات منتقل می شود، اهمیت دارد؛ در حالی که در اجرای مکبث روحیه جنگندگی و دوندگی خیلی زیادی وجود دارد. حتی یکی از کدهای حرکتی هم، که در نمایش وجود دارد، کلاسیک نیست و تمام آن ها متعلق به اجرای آثار غیرکلاسیک است.
جادوگران در اجرای شما شکل و شمایل خاص و ویژه ای دارند؛ به طوری که دیگر اصلا شبیه اصل خود در نمایشنامه نیستند. در مکبث آن ها نماد قوای شیطانی درون او هستند.کوتوله های نمایش شما چه مفهومی را القاء می کنند؟
انگلستان در قرن ششم مسیحی شد و ماجرای مکبث متعلق به قرن دهم است. تمام اعتقادات ماقبل مسیحی در فرهنگ مسیحیت انگلستان تبدیل به خرافات و جادو شد. جادوگران سمبل اعتقادات شمنی ماقبل مسیحیت اند. در حال حاضر دیگر جادوگر و جادو وجود ندارد و به جای جوشاندن بال ملخ و پر پرندگان و دادن آن به افراد، سه کوتوله وجود دارند که با جا به جایی مهره ها، آدم ها را جا به جا کرده و تکان می دهند. این کوتوله ها بر دنیا حکومت می کنند. به عنوان مثال جورج بوش، سارکوزی و یا قذافی و دیگران چه کسانی اند که بر دنیا حکومت می کنند؟ قذافی مهره روس هاست که سارکوزی او را از میان برداشت. این کوتوله ها به این وسیله مهره ها را جا به جا می کنند. جادوگران همان کوتوله هایی اند که مظاهر درونی و امیال پنهان مکبث اند و هر کدام رنگی دارند. این ها هر یک مظهر شهوت، خیانت و قدرت اند که اشاره به نیروهایی است که سرنوشت دنیا در دست آن هاست. امروزه دیگر با مفاهیم قرون وسطایی نمی توان متون گذشته، از جمله نمایشنامه مکبث، را تفسیر کرد. باید دید دیکتاتورها را چه کسی می آورد و چه کسی آن ها را از صحنه سیاست بیرون می برد؟ در کشورهایی مثل کره شمالی و یا آفریقا، که در حال حاضر آخرین کودتاها در آن انجام می شوند، همه افراد نظامی اند و هیچ نیروی دموکرات و یا متخصصی در آن وجود ندارد. افرادی مانند پینوشه و یا ویولا همگی نظامیانی بودند که حکومت و مقتضیات نظام و کشور را بین نظامیان تقسیم کردند. فضای نظامی به نیروهای مردمی اعتقادی ندارد.
سخن آخر:
تمام تلاش من در اجرای نمایش هایی مانند مکبث بر این اصل استوار است که فاصله بین اثر و مردمی که برایش نمایش اجرا می کنیم، از بین برود و نمایش به عنوان امری تجریدی دیده نشود، بلکه امری ملموس و قابل شناسایی باشد و در واقع بتواند به درک موقعیت و مسائل امروز جامعه کمک کند. تمام انتخابات و تغییرات درون یک نمایش در همین راستاست.
( به نقل از ایران تئاتر)
ارسال شده توسط: مدیرسایت
تصویری از گرامیداشت پانزدهمین سالگرد تاسیس
گروه تئاتر جوان میبد و اختتامیه نمایش سی مرغ ، سیمرغ
(آبان ماه 1391)
تصویری از آخرین روز حضور کوروش زارعی در کارگاه نمایش گروه ( شهریور ماه 1392 )